حسینحسین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 18 روز سن داره

حسین پسر خوبم

علایق حسین کوچولو

عاشق بازی با ماشین (البته بقیه اسباب بازییهاشو هم دوست داره آجراش، قطار، کشتی و . . . عاشق برنامه های کودک تلویزیون و صد البته کنترل تلویزیون هر جا هم که دوست نداره خودش زحمت عوض کردن کانال رو می کشه عاشق خاموش و روشن کردن و خلاصه بازی با کلید (همه نوع کلید: کلیدبرق،کلید تلویزیون و . .  عاشق ورق زدن مخصوصاً پاره کردن کتابهاش (البته می تونه با اشاره به عکسها اونها رو بخونه) عاشق رقصیدن یا همون ادا و غر دادن با آهنگ از 8 یا 9 ماهگی هم که سق می زد عاشق بالا و پائین رفتن از بالا بلندی و همچنین زیر مبل و تخت رفتن بخصوص اگه انگیزه داشته باشه عاشق آب بازی البته همه بچه ها اب بازی رو دوست دارند حسین آقا هم همینطور هاشق اینه که از ...
30 مهر 1391

اولین بارها

اولین باری که توب بازی یاد گرفتی یک هفته قبل از عید 91 بود اونهم با دو پا اولین بار که چهاردست و پا رفتی حدود اول اردیبهشت بود اولین بار که ایستاد یک ماه بعد از چهاردست و پا رفتن بود اولین بار که راه رفتی هفته اول مرداد ماه بود دقیقاً سه هفته قبل از یکسالگی اولین مسافرت رفتن به مشهد بود از 13 آبان تا 20 آبان که وسط هفته هم برف آمد اولین بار که ماما گفتی 91/02/14 بود ولی 91/07/17 چند بار بابا و ماما گفتی (چی ذوقی کردیم)  اولین دندون 91/3/15 درآمد زمانیکه برای اولین بار پسرم رفته بود دریا
30 مهر 1391

حسین شگفت انگیز

کارهایی که پسر گلم فقط دوماه بعد از تولد یک سالگیش انجام می داد و ما رو شگفت زده می کرد: 1- اصرار می کرد که خودش با لیوان آب بخوره (خیلی با مزه ست حتی با یک دست آب می خورد) 2- گوشی تلفن یا موبایل رو می ذاره رو گوشش و آ می گه (ول کن هم نیست جرات نمی کنم تو خونه با کسی تلفنی صحبت کنم) 3- فرق بین گوشی با کنترل رو می دونه، کنترل تلویزیون رو به سمتش دراز می کنه و اکثراً هم موفق می شه روشنش کنه 4- ماما و بابا می گه می دونه من مامانم و بابابابا محمده 5- وقتی کسی خونه نیست بگی کجاست دستاشو باز می کنه می گه نی (یعنی نیست) 6-با ریتم آهنگهای مختلف غر می ده یعنی یه وقت کمرشو، یا سرشو یا دستاشو تکون می ده یا زانوهاشو خم می کنه مخصوصاً برنامه ...
23 مهر 1391

کارهای که تا یک سالگی انجام می دادی

پنهان کردن وسایل- اسباب بازیها رو پشت سرت م ینداختی و می گفتی نی دوباره بر می داشتی می گفتی ا خیلی راحت از مبل و میز عسلی بالا می رفتی و کلی هم کیف می کردی که می تونی اینکارو انجام بدی وقتی بهت آفرین می گفتیم برای خودت دست می زدی و آ می گفتی عاشق دالی بازی و قایل باشک هستی و حساب از این بازی هم ما و هم خودت لذت می بردیم گاوه ببعی گنچیشکه چی میگه زنبوره چیکار می کنه و اسبه پتیکو پپیتکو (خودتو تکون می دادی)فیلمتو گرفتم سه هفته مونده بود یکساله بشی که تونستی خودت راه بری (چند وقت بود که به تنهایی وایمیستادی)   وقتی می گفتیم حسین کو می خندیدی و سرت رو کج می کردی و آ می گفتی و وقتی بقیه افراد رو می خواستیم نیز نشونشون میدادی...
10 مهر 1391

هدف از ایجاد وبلاک برای پسرم

باسلام به پسر خیلی خوبم این وبلاگ رو برات راه اندازی کردم تا بدونی همه جوره بفکرتم و بزرگ که شدی مطالبهای اون رو بخونی (قراره اتفاقات مهم رو برات با عکس بذارم) امیدوارم که بتونم امیدوارم که بتونی دوستهای خوبی از این طریق پیدا کنی امیدوارم که همیشه بروز باشی
9 مهر 1391
1